سرخط خبرها

درباره پرویز شهدی، مترجم پیشکسوت مشهدی | مترجمان بزرگ ما «وجدان ترجمه» داشتند

  • کد خبر: ۲۱۵۳۲۸
  • ۱۴ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۸
درباره پرویز شهدی، مترجم پیشکسوت مشهدی | مترجمان بزرگ ما «وجدان ترجمه» داشتند
درباره پرویز شهدی، مترجم پیشکسوت مشهدی و شیوه کار او در ترجمه به مناسبت زادروزش.

خادم  | شهرآرانیوز؛ نخستین ترجمه پرویز شهدی، سال ۱۳۶۸ و زمانی منتشر شد که دو سالی از بازنشستگی اش گذشته بود. ورود رسمیِ دیرهنگام او به دنیای ترجمه گویا سبب تیز شدن شوق و عطشش شده بود تا بنشیند و خستگی ناپذیر کار کند. البته او خود را بیش از مترجم، کتاب خوان می‌داند؛ کاری که از کودکی هیچ گاه ترکش نکرده است.

انتشار حدود ۱۱۰ عنوان اثر ترجمه از پرویز شهدی در طول بیش از سه دهه، او را در ردیف پرکارترین مترجمان ایران قرار می‌دهد. پرویز شهدی در ۱۴ اسفند ۱۳۱۵ در مشهد متولد شد و به مناسبت زادروزش نگاهی مختصر داریم به زندگی، ورودش به دنیای ترجمه و دیدگاه هایش درباره این حرفه.

مردودی به خاطر عشق به کتاب خوانی

شهدی دوران دبستان را در مدارس «هما» و «خیام» و دبیرستان را در مدرسه «شاه رضا» گذارند و در همین مدرسه که آن را «بنایی متعادل و باشکوه» توصیف کرده است با زبان فرانسه آشنا شد.

آشنایی اش با ادبیات به واسطه مادربزرگی بود که سواد نداشت: «مادربزرگم سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما داستان‌های «هزار و یک شب»، «اسکندرنامه»، «امیر ارسلان نامدار» و... را از حفظ بود. آن قدر با شوق به داستان‌های مادربزرگ گوش می‌دادم که حتی وقتی به دبیرستان قدم گذاشتم کتاب خوانی را حرفه‌ای دنبال کردم؛ آن چنان که مطالعه بخشی از زندگی ام شد. حتی یک سال هم به واسطه زمان بسیاری که برای مطالعه غیردرسی می‌گذاشتم مردود شدم!

گاهی اوقات شب ها، هنگام تعطیلات تحصیلی آن قدر کتاب می‌خواندم که نفت چراغ تمام و خاموش می‌شد. این علاقه نه تنها در نوجوانی، بلکه در مراحل دیگر زندگی ام نیز مرا رها نکرد، آن چنان که امروز بیش از آنکه خودم را مترجم بدانم یک کتاب خوان می‌دانم.»

سال ۱۳۳۵ دیپلم گرفت و برای شرکت در کنکور پزشکی به تهران رفت که به گفته خودش به دلیل مسائل مالی و نداشتن بودجه و امکانات نتوانست وارد این رشته و حرفه بشود و ناگزیر لباس خدمت اجباری زیر پرچم را تن کرد. آشنایی جدی او با زبان‌های خارجه پس از پایان خدمت آغاز شد: «بعد از سربازی در امتحان بانک ملی شرکت کردم که قبول شدم. در دوران خدمت یکی از دوستانم به من انگلیسی یاد داده بود که امتحان بانک را با زبان انگلیسی قبول شدم. در دوران کار در بانک برای تحصیل در رشته زبان و ادبیات فرانسه به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران رفتم.»

۱۰ سال در پاریس

سال ۱۳۴۸ برای گذراندن دوره کارآموزی در یکی از بانک‌های بلژیکی به بروکسل رفت. در همین دوران دو کتاب «مهتاب» درباره سرگذشت کلود دوبوسی، موسیقی دان فرانسوی و «شاعر سرگردان» اثری درباره شرلی، شاعر انگلیسی، را ترجمه کرد و به ایران که بازگشت «ماجرا‌های شگفت انگیز» ادگار آلن پو را به فارسی برگرداند که این نخستین طبع آزمایی‌ها را آن زمان به هیچ ناشری نداد. سال ۱۳۵۳ برای کار در یکی از شعب بانک ملی به پاریس مأمور شد که این مأموریت ۱۰ سال طول کشید.

این دوران فرصت خوبی بود برای آشنایی نزدیک و بی واسطه او با زبان فرانسه. البته در این دوران به دلیل مشغله زیاد کاری و خانوادگی مجالی برای ترجمه نداشت. سال ۶۳ به ایران بازگشت و سال ۶۶ بازنشسته شد. داستان ورودش به دنیای ترجمه از اینجا آغاز می‌شود: «پس از بازنشستگی با ناشرانی نامه نگاری کردم و نخستین کتابی که از من منتشر شد “ماجرا‌های شگفت انگیز” بود.»

مترجم باید روح زبان را لمس کند

شهدی ترجمه را هم هنر می‌داند و هم فن و شروط ترجمه خوب را علاوه بر تسلط به زبان مبدا و مقصد، آشنایی عمیق با هر دو زبان می‌داند، چیزی که خودش آن را «روح زبان» می‌نامد: «کسی که می‌خواهد ترجمه کند باید به روح زبان مبدا و مقصد آشنا باشد. فقط دانستن واژگان نیست. ما ادبیات و زبانی غنی داریم. برای اینکه بخواهی حرف حافظ یا مولانا را بفهمی باید روح زبان را بدانی.»
نکته دیگری که او برای موفقیت ترجمه یک اثر ادبی مهم می‌داند، آشنایی عمیق با نویسنده و کتاب اوست. شاهد این مدعای شهدی، کارنامه اوست. او از نویسندگانی مانند داستایفسکی، کامو، اگزوپری، کالوینو چندین اثر به فارسی برگردانده است.

افزون بر این، خواندن چندباره متن اصلی برای درک عمق آن را روش خودش در مواجهه با آثار ادبی بیان می‌کند: «من تا آشنایی کامل با نویسنده‌ای پیدا نکنم نمی‌توانم روی آن اثر کار کنم. علاوه بر این مترجم باید اثر را در ذهنش کالبدشکافی کند. مثلا برای ترجمه «جنایت و مکافاتِ» داستایفسکی باید فکر کرد که چرا او نام شخصیت‌ها را مثلا راسکولنیکف یا سونیا گذاشته است و چرا تبر را برای آلت قتاله استفاده می‌کند. این‌ها لایه‌های دیگری به اثر می‌دهد.»

مثال دیگری که آورده از آنتوان دوسنت اگزوپری است: «کتاب «دژ» نوشته اگزوپری را قبل از ترجمه سه بار خواندم؛ سپس به ترجمه آن پرداختم. این کتاب قبل از من مترجم دیگری نداشت و به گمانم یکی از دلایل ترجمه نشدن آن پیچیدگی مفاهیم به کار رفته در کتاب است. پس از ترجمه، سه بار هم آن را ویرایش کردم و این روند پس از حروف چینی اثر هم ادامه داشت. به نظرم این وسواس به ویژه برای ترجمه آثار بزرگان لازم است.»

او راز موفقیت برخی آثار بزرگان ترجمه در ایران، نام‌هایی همچون محمد قاضی، ابوالحسن نجفی، نجف دریابندری، رضا سیدحسینی، عبدا... کوثری و... را عشق ورزیدن و تعهد توأمان آن‌ها به ادبیات و اثری که به فارسی برمی گرداندند، می‌داند: «تجربه صرفا با افزایش سن به دست نمی‌آید [..]تجربه بر اساس دقت به خرج دادن و وسواس کاری داشتن به وجود می‌آید. مترجمان قدیمی‌تر یک نوع وجدان ترجمه داشتند و مسئولیتی سنگین بر دوش خود حس می‌کردند. وقتی اثری فاخر از یک نویسنده شاخص را به دست می‌گرفتند، این حس را داشتند که وظیفه بزرگی را گردن گرفته اند و به همین علت نتیجه آثار درخشانی است که می‌بینید.»

جذابیت، محتوای خوب؛ از ملاک‌های انتخاب اثر برای ترجمه

این مترجم پیشکسوت درباره ملاک هایش برای انتخاب اثری برای ترجمه می‌گوید: «داستان به نظر من باید هم کشش داشته باشد و هم درسی برای خواننده. من تا جایی که توانسته ام این کار را کرده ام و هیچ وقت دنبال ترجمه کتاب‌هایی که جایزه برده اند و در دنیا سروصدا راه انداخته و بلافاصله چند ترجمه از آن‌ها منتشر شده، نبوده ام. گاهی از سی جلد کتابی که خریده بودم شاید فقط یکی دو کتاب را برای ترجمه انتخاب کردم.»

او یکی از موانع جدی سرراه ترجمه را سانسور می‌داند و تأکید می‌کند اگر حذف برخی صحنه‌ها به داستان یا رمان لطمه بزند یا باعث شود اثر به چیزی بی سر و ته تبدیل شود، از خیر ترجمه آن می‌گذرد: «حذف برخی صحنه‌ها هم به نظرم کار درستی نیست؛ بنابراین اگر مجبور به حذف بخش‌هایی از داستان شوم و آن بخش‌ها به اثر آسیب بزند، این کار را درست نمی‌دانم و انجام نمی‌دهم.»

به آینده جامعه مان که هر روز آگاه‌تر می‌شود امیدوارم

پرویز شهدی در گفت وگویی که با ما داشت گفت ترجمه، عشق بزرگ او در زندگی است و همچنین رسالتش و پاداشش را گرفته اگر به سهم خودش در بالارفتن فهم جامعه اثر گذاشته باشد: «ترجمه را با عشق شروع کرده و ادامه داده ام و ادامه خواهم داد تا روزی که بتوانم. به نظرم هر آدمی که به دنیا می‌آید رسالتی دارد و اگر این رسالت را انجام ندهد حضورش بی ثمر بوده است.

هدفم این بوده که با ترجمه به قدر خودم به بالابردن فهم جامعه کمک کنم. اگر توانسته باشم این رسالت را انجام بدهم بزرگ‌ترین پاداشم را گرفته ام. به نظرم جامعه رو به پیشرفت است و روز به روز آگاه‌تر می‌شود. به آینده این ملت و مملکت کاملا امیدوارم، چه باشم، چه نباشم.»

منابع:
برای نوشتن این مطلب علاوه بر گفت وگویی که در شهرآرا با او داشتیم، از دو گفت وگوی دیگر استفاده شده است؛ یکی «ترجمه هم هنر است، هم فن» که خبرگزاری ایبنا آن را منتشر کرده و دیگری «به آینده ترجمه در ایران امیدوارم» که در روزنامه ایران منتشر شده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->